دانلود آهنگ پوچ از امراد

دانلود آهنگ امراد به نام پوچ

متن آهنگ پوچ امراد

#پوچ
ما چند قصه داریم چند روای از دروغ سادگیت
چند رابطه بین دفعات زمین خوردنت تو چند سالگیت چند سالته
چندسال پیش بود که لبریز بودم از حس جنگیدن
حالا واستادم جلوی مردمم و ناله های صلح سر میدم
چند سال پیش بود که فهمیدم مسیرو رفتم اشتباه
دیده شد هدف با چشم تار اما رسیدم بهش با پشتکار
چند سال پیش بود که تازه پشت لبم سبز شد مامان خوشحاله چون پسرش مرد شد
اره مطمعنم از چند سال پیش بود هوای دلم سرد شد
هرچی که دیدم تو خودم ریختم دلم از درد مرد
پاچیدم رو برگه هام جمله جمله خاک شدن لحظه هام
حتی سایه مم سو استفاده کرد و زد به چاک شاشیدم تو زندگیم که رف به باد
امید به اینکه فردای من یه روز خوب شه اما با طناب پاره تو بود که دلم با نا امیدی رفت تو چاه نا امید به روز بعد و باز گشت خنده هام
شاگرد اولم تو کلاس خنده های زوری ردیف اخر میشینم بغل دست بچه های دودی
یاد گرفتم سفت ببندم همیشه بند پوتین پشت کلمه جنگ به پا میکنم یه جنگ روتین
مینویسم رو کاغذم پاک میکنم به مداد میگم دردو بلند تر صدا بزن
داد زد که درد یعنی حبس میکشم به دست تو درد یعنی همیشه من درد رو عارضم
باشه پس قلم باشه!بیخیال پول و تاج و تخت
بیخیال پانسمان وجودم که زخم هامو کادو کرد
همین بسه فهمیدم که بین صلح و جنگ و درد و خنده کلی فاصلس
جنگیدم با هرج و مرج خندیدم به زندگیه مسخرم که خیلی فاجعس
تو بزم جنگ بین سایه ها با افتاب بی نفس
این منم حبس شدم چند ساله پشت میله هاقفس
این منم یه دست خالی از قلم و برگه های بی خبر
خستم از مغز های بی هدف وجفت های بی رمق
این منم مخالف با حرف های بی سند روابط زن و مردای بی سنم
مخالف با هرج و مرج معترض به تنفس تو این جهان بی ثمر
شاشیدم تو مطربی که گوه کشید به مملکت
ملتی که حاظرن برهنه شن بعضیام که لات میشن تو صفحه چت
کم نیار تو جنگ تن به تن
به ناموسم قسم تا پای مرگمم تو جنگتم
شاکی ام از دست های پشت پرده شاکی ام از وضعیت
چی بگم؟؟؟
شاکی ام به صحنه جرم و ازدهام جمعیت
این منم شاکی ام از این به بعد
وضع بد مملکت
تا کی باید رکاب بزنم؟کی پاره میشه زنجیرم
وقتی بودنم ارزش نداره قد دونه های تسبیحت چرا جون بکنم برای تثبیتم
وقتی الگوریتم زندگیم بود اشتباه خستم از نرفته هام رو سنگ فرش اجتماع
از این جهان مضحک از ادمای مفسد
از طرز فکر مفتت من زندگیمو صرف تغییراتم کردم تو بیرون بکش از حالت قفلت
تو پر از جنگی پشت اون نقاب صلحت!پفیوز مطرب
داد زدیم صدامون به هم رسید،جونمون به ته رسید
گفتیم اومدی نجاتمون بدی اما گویی ما به چپتیم

من اینجا فهمیدم برای جسم های مرده نفس ها بهونس
انگار تقدیرمون این بود ما مردمان بی نفس بیفتیم دست حرومزاده های بی شرف
تو شهری که ما توشیم ادمای همین گربه سان کوچیک
از پوچ میرسن به پوچی،گم شدیم و از خودمون میپرسیم که کوشیم
این یعنی ته ته مغز های بی هدف…