توی قلبم با نگاهت یه بغل خاطره ساختم با نگاه روز اول تو رو خیلی خوب شناختم .تو یه پنجره عطوفت تو یه قلب مهربونی توی باغچه ی دلامون ته یه یار همزبونی///تو نماینده ی عشقی تو کویر داغ سینم نرو تا یه بار دیگه تو رو تو آیینه ببینم /بارونی از ابر تیره که یواشکی میباری تو غبار جاده هامون شادی ها روجا میزاری/نباشی برکه میمیره مرغابی جون نمیگیره زیر سقف آسمون ها شب مهتابی اسیره /بیا باز تو لحظه هامون یه طلوع تازه تر باش/تو سکوت جاده هامون تو بیا یه رهگذر باش/
مسافر رفت و دل را با خودش برد
و انگاری غرورش زود پژمرد
مسافر حسرتی سنگین به دل داشت
برای دوری از من غصه می خورد
تو انتهای خیالی که با غروب سحر
به جای می ماند و ماهم دوباره میمیرد مرا که از شب یلدا هنوز منتظرم نمیبری و نگاهم دوباره میمیرد….
تو میروی و نگاهم دوباره میمیرد غرور پر ز گناهم دوباره میمیرد
تو میروی و سکوتی شبانه می ماند
و با طلوع آهم دوباره میمیرد
بیا بخاطر عشقی که از تو مانده هنوز بمان دمی که پناهم دوباره می میرد مرا که از شب یلدا هنوز منتظرم
نمی بری و نگاهم دوباره میمیرد